۱۳۸۵/۰۶/۰۸

مشکل مردم ایران، حقوق بشر و معضل اتمی ایران
علی فیاض
(به نقل از "سوژه نامه" سایت دیدگاه)

پنج کشور عضو ثابت و دارای حق وتوی شورای امنیت سازمان ملل متحد، به علاوه کشور آلمان، اول سپتامبر – مترادف با نهم شهریور ماه – را مهلت تعیین شده برای پاسخ ایران به توقف غنی سازی اورانیوم تعیین کردند. طبق بیانیه فوق، چنانچه ایران به این درخواست وقعی ننهد، این کشورها مجازات های اقتصادی پیش بینی شده علیه ایران را به مرحله اجرا خواهند گذاشت.

تهدید جهانی یا بهانه امتیازگیری؟
پرسش اساسی و عمده این است که دست یابی ایران به این به اصطلاح تکنولوژی هسته ای به راستی چه تغییر عمده ای در جغرافیای سیاسی منطقه ایجاد می کند؟ و اگر آنچنان که سردمداران رژیم ادعا می کنند هدف آنها استفاده "صلح آمیز"! از این تکنولوژی باشد، تکلیف دیگر کشورها با ایران چه خواهد شد؟ و اگر این جنایتکاران حاکم به سلاح اتمی دست یابند، با آن چه کاری می توانند انجام دهند؟ و مگر در همین منطقه، هند، پاکستان و اسراییل از سلاح اتمی برخوردار نیستند؟ و مگر هند و پاکستان قادر خواهند بود از این وسیله مخرب علیه طرف مقابل استفاده کنند؟ و یا حتی همین کشور اسراییل که تا کنون به هیچکدام از قطعنامه های سازمان ملل – درست همانند رژیم آخوندها – وقعی ننهاده است، توانایی کاربرد آن را دارد؟
از سوی دیگر، با قاطعیت هر چه تمام می توان بر این امر تاکید نمود که قدرت های بزرگ از جمله دولت آمریکا – و به نیابت از او اسراییل در منطقه خاورمیانه – با خاطری آسوده تمامی پیش بینی های لازم را از سال ها پیش به عمل آورده و با پیشرفته ترین ضد موشک ها آمادگی انفجار هر موشکی را در هوا دارند. و نیز می دانیم که نه تنها اسراییل دارای بیش از ششصد کلاهک اتمی و دیگر بمب های مخرب می باشد، که سردمداران پنتاگون از سال ها پیش(۱) در پی تولید نسل های جدیدی از بمب های اتمی بر آمده اند. و با توطئه های موجوداتی چون جان بولتون، ریچارد پرل و ... طرح های جدیدی را علیه بشریت دنبال می کنند. که البته تولید و ساخت انواع دیگر بمب های ویرانگر را شامل می شود. استراتژی "سده آمریکایی" و شرکت تمام عیار در چند جنگ بزرگ به طور همزمان و پیروز بیرون آمدن از همه ی این میادین نیز، یکی دیگر از طرح های عظیم این کشور می باشد.
با این همه طرح های توسعه طلبانه جنگی، پس به راستی این همه هیاهو بر سر چیست؟ به راستی اینک کدام کشور جرأت استفاده از بمب اتمی را دارد، بدون کمترین تردیدی که خود بلافاصله مورد هدف آن بمب قرارخواهد گرفت؟ آیا به راستی اینان از ایران یا کره شمالی هراس دارند، یا در پی کسب امتیازاتی بیشتر از این "محورهای شرارت" می باشند؟
به نظر نگارنده، تمامی این بحث ها و درگیری ها را باید از دو جنبه مورد ارزیابی قرار داد:
نخست؛ طرح خاورمیانه جدید و مورد علاقه و کنترل آمریکا
دوم؛ رسیدن به سودهای هنگفت ناشی از فروش چند برابر تولیدات صنعتی و اقتصادی و ... غرب. که به نظر می آید بالا رفتن قیمت نفت نیز در این میانه نقشی بر عهده داشته باشد.
به این دو مورد می توان در صورت اجرای تحریم های اقتصادی، فروش نفت ایران در بازار سیاه را نیز اضافه نمود که رژیم برای تامین اقتصادی خود، آن را به همان کارتل ها و تراست های نفتی به بهای نازلی پیش فروش خواهد کرد!
اما در صورت به اجرا در آمدن چنین وضعی، این مردم ایران هستند که آسیب خواهند دید و نه رژیم. چرا که رژیم برای حفظ خود و موقعیت خویش حاضر است تمامی منافع ملی ایران و حقوق مردم ایران را بیش از پیش زیر پا نهد تا حیات ننگین خویش را تداوم بخشد. بدین معنی که رژیم تمام نیازهای ضروری حفظ خویش و دست اندرکاران و مزدبگیرانش را از بازارهای سیاه به چند برابر قیمت تهیه خواهد کرد. اما آنچه در این میان آسیب ده چندان خواهد دید اقشار تهیدست و محروم ایران خواهند بود. و آخوندهای حاکم، در نهایت تمامی بدبختی ها و فقر مضاعف مردم را به پای "استکبار جهانی" خواهند گذاشت. کما اینکه تا امروز چنین کرده اند. و ما به درستی دیدیم که رژیم صدام حسین بیش از یک دهه به حیات خویش ادامه داد و سر انجام نیز تنها با یک جنگ تمام عیاراز پای در آمد. آنچه اما در این میان زیر پا له شد، منافع ملی مردم عراق، و مرگ و میر بیش از نیم میلیون کودک عراقی بود. آیا در رابطه با ایران نیز باید چنین سناریویی تکرار شود و پس از مرگ و میر کودکان و خانواده های زیر فقر، با بمب ها و هواپیماهای نظامی، این رژیم از پا در آید؟ آن هم به قیمت کشتار هزاران ایرانی بی گناه و مردم غیر نظامی؟ اگر چنین است تاخیرچرا؟ آیا این همه بازی نیست و تکرار سناریوی عراق؟ و همان توطئه امپریالیستی در رویارویی با بحران اقتصادی و افزایش قیمت نفت؟ و گرنه، چرا مساله حقوق بشر را محور مجادلات خود قرار نمی دهند؟ به راستی آیا حقوق بشر مهم تر است یا موضوع انرژی اتمی با تمامی پیش بینی هایی که در سطور بالا طرح شد؟

حقوق بشر!؟
همه به خوبی می دانیم که رژیم علیرغم عقب ماندگی ذاتی تاریخی خویش، تا آنجا که به منافع و حیات سیاسی و ایدئولوژیکی بیمارگونه اش باز می گردد، بسیار مزورانه – اگر نگوییم هوشمندانه – وارد عمل می شود. آنها هر روز بازی تازه ای را آغاز می کنند و به خرید زمان سرگرم می باشند. و تازه آنها حتی اگر به همه خواست های غرب در رابطه با مساله انرژی اتمی تن در دهند، امپریالیسم آمریکا و شرکا به سادگی و با وجدانی آسوده با آنها کنار خواهند آمد. در این میانه اما سرنوشت مردم اسیر و در بند ایران همچنان مبهم و پا در هوا باقی خواهند ماند!
اما به راستی چرا نباید از حربه حقوق بشر علیه این رژیم استفاده نکرد؟ چرا این مدعیان نگرانی امنیت جهان و منطقه – در واقع اسم مستعار منافع خود آنان – این جنایتکاران را به خاطر نقض مکرر حقوق بشر مورد مواخذه و تحریم قرار نمی دهند؟ چرا اینان رژیم را به خاطر کشتار دگر اندیشان، سرکوب آزادی خواهان، تضییع حقوق اقلیت های مذهبی، نادیده گرفتن حقوق زنان، زیر پا گذاشتن حقوق کارگران و زحمتکشان، زندان، شکنجه و اعدام اپوزیسیون، زیر فشار قرار نمی دهند؟
آیا غیر از این است که با نقض حقوق بشر نمی توان بازی کرد؟ و درباره حقوق بشر نمی توان چانه زد؟ و حقوق بشر تعلیق در آوردنی نیست؟ و در نتیجه با بازی کردن با حقوق بشر نمی توان امتیازات آنچنانی گرفت؟
آری با حقوق بشر که از همان آغاز ایجاد این رژیم بارها و بارها نقض شده و به طور مستمر ادامه داشته است، نمی توان به معامله برخاست. اما مساله حقوق بشر نیست. و گرنه با تکیه بر نقض حقوق بشر بسیار جدی تر و اساسی تر، انسانی تر و قاطع تر می توان با این رژیم برخورد نمود و افکار عمومی جهان را نیز با خود همراه ساخت، تا مساله انرژی اتمی که بسیار جای اما و اگر دارد. و شامل سیاست یک بام و دو هوا می شود. چرا که خود منع کنندگان دست اندرکار ساخت نسل های جدیدتر، مخرب تر و "مدرن"تر آن هستند.
و اما در صورت تصویب تحریم، باید متذکر شد که این تحریم ها ره به جایی نخواهد برد. فشار آن بر مردم رنجدیده ایران خواهد بود.

تحریم سیاسی؛ راه چاره
پس چاره چیست و راه حل کدام است؟ به نظر نگارنده این سطور، تحریم های سیاسی نقشی بسیار تعیین کننده تر از تحریم های اقتصادی از خود بر جای خواهد گذاشت. چرا که اگر مبنای آن تحریم ها را نقض همیشگی حقوق بشر قرار دهیم، دیگر به هیچ روی قابل چانه زنی نیست. تمکین رژیم به حقوق بشر و مردم سالاری اگر شرایط ارتباط این رژیم با حکومت ها و دولت های دیگر تعیین گردد، و رژیم مجبور شود به آن تن دهد، این به معنی بحران عمده و اساسی در ارکان نظام خواهد بود. و تنها در چنین شرایطی است که امکان تغییر و تحولی اساسی در سرنوشت سیاسی ایرانیان را می توان به نظاره نشست. در همین راستا، در وهله نخست وظیفه سازمان ملل متحد و در وهله دوم، مسئولیت رژیم ها و دولت های دموکراتیک و به راستی مدافع حقوق بشر است که با طرح های جدید و جدی و با تکیه بر نقض حقوق بشر به تلاش برای انزوای این رژیم بپردازند. تحریم هایی که می تواند رژیم را – و نه مردم ایران را – از پای در آورد.
۱. تعلیق عضویت ایران در سازمان ملل متحد به خاطر عدم تمکین و عدم رعایت مواد مصرح در اعلامیه جهانی حقوق بشر
۲. احضار دیپلمات ها و سفرای کشورهای عضو سازمان ملل
۳. قطع ارتباط هرگونه روابط سیاسی و ممانعت از ورود سردمداران رژیم به دیگر کشورها
۴. به رسمیت نشناختن رژیمی که مشروعیت خود را نه از آراء مردم و حقوق مدنی آنان که از ساختار حکومتی و آمرانه ولایت فقیه می گیرد
* * *
اما اینکه چرا رژیم بر عدم اجرای تعلیق غنی سازی اصرار می ورزد، حکایت از سیاه کاری ها و مخفی کاری های گردانندگان آن دارد. آنها برای فریب افکار عمومی هر روز به حیله ی تازه روی می آورند. و این موضوع تازه ای نیست. اما در رابطه با مسائلی که در سطور پیشین مطرح گردید، یک پرسش عمده و اساسی که هم برای اپوزیسیون و هم مردم ایران مطرح می باشد، این است که اگر رژیم با پذیرش شرایط و گرفتن "امتیازات" وعده داده شده، با کشورهای دارای حق وتو کنار بیاید، تکلیف آینده ایران، حقوق بشر و دموکراسی چه خواهد شد؟



__________________________
۱) آن چنان که جان پیلجر نیز افشا کرده است...

۱۳۸۵/۰۵/۱۱

در شناخت شريعتي ( 2 )

« استبداد روحاني, سنگين ترين و زيان آورترين انواع استبدادها در تاريخ بشر است.» شريعتي , م . آ . 4 , ص 263
« از روحانيت چشم داشتن نوعي ساده لوحي است كه ويژه مقلدان عوام است و مريدان بازاري و اگر آبي نمي آرند , كوزه اي نشكنند بايد سپاسگزارشان بود .» شريعتي , م . آ . 1 , ص 214


در بخش هاي پيشين مقاله, از زمينه هاي فرهنگي , سياسي و اجتماعي كه شريعتي در آن باليد و رشد كرد, سخن گفتم . از وضعيت ساختار سياسي جامعه كه مبتني بر استبداد بود, و خود نقش به سزايي در شكل گيري افكار و انديشه ها را داشت _ البته بيشتر غير مستقيم و صرفا با عمل كردهاي خود _ سخن چنداني گفته نشد .
واقعيت اين است كه اختناق سياسي , در گسترش فرهنگ اعتراض و حتي «تقديس» ديدگاه هاي انتقادي _ اعتراضي و انقلابي, نقشي اساسي بر عهده داشت . براي نمونه , ممنوع اعلام كردن نام يك كتاب و يا نويسنده آن , خود به تنهايي كافي بود تا همه تشنگان حقيقت را براي يافتن آن اثر بسيج نمايد . درست به همانگونه كه ممنوعيت نام و نوشته هاي خميني در بعد از خرداد 42, باعث شد تا وي به طور خارق العاده يي در بين نيروهاي مذهبي سنتي كه گرايش سياسي يافته بودند , نفوذ كلام يابد . ممنوعيت آثار نوشتاري بعضي از نويسندگان , ممنوع القلم شدن برخي از آنان , به زندان افكندن روشنفكران و مبارزان فعال سياسي و آزادي خواهان , باعث شد تا جامعه از تبادل نظر و تضارب آرا و افكار و نيز فرهنگ نقد , بازخواني و روشنگري محروم بماند . امري كه به نوبه خود باعث شد تا اين نيروها در طيف وسيعي, از آشنايي با, و نقد ديدگاه هاي خود محروم بمانند . اين عدم آشنايي و نيز نبود سنت نقادي روشنفكرانه _ بدون اغراض سياسي , فرهنگي و مذهبي _ جامعه را در شرايطي قرار داد كه در آغاز انقلاب , همه مذهبي ها را در يك مسير ببيند و در نتيجه از آگاهي عميقي برخوردار نگردد . اين كه خميني چه مي گفت , مجاهدين چه مي خواستند , بازرگان و نهضت آزادي در پي چه نوع حكومتي بودند , شريعتي چه اسلامي ارائه مي داد و جنبش مسلمانان مبارز در پي چه بودند , همه را در هاله يي از ابهام قرار داده بود .
بسياري از آثار شريعتي , پس از انقلاب در دسترس مردم قرار گرفتند . به ويژه آثاري كه وي در آنها نگاهي راديكال تر به اسلام داشت و به نفي كامل روحانيت رسيده بود . اين ديدگاه ها عموما يا در نامه هاي خصوصي وي مطرح شده بودند و يا در جلسات خصوصي كه براي نخستين بار پس از انقلاب به صورت نوشتاري انتشار يافتند . (1) با توجه به چنين شرايطي كه بر جامعه حكمفرما بود, برداشت هاي گوناگون و حتي متفاوت و متعارضي كه به نام دين ارائه مي شدند , متاسفانه مخدوش , ناكافي و به صورت «اين هماني» به جامعه عرضه شدند . در همين رابطه دست آوردهاي شريعتي نيز , به هم ريخته , تجزيه شده و به طور ناقص انعكاس بيروني يافت و در نتيجه هر جرياني بخش هايي از آن ره آوردها را برجسته كرد و در موضع گيري هاي سياسي , فرهنگي و ايدئولوژيك خود منعكس نمود . بر همين است كه مي توان جرياناتي را كه مدعي طرفداري از راه و انديشه هاي شريعتي بودند , در راست ترين جناح ها تا چپ ترين آنها , در مدرن ترين آنها تا واپس گراترين آنها مشاهده نمود . (2)
گذر زمان , انتشار يافتن كامل آثار وي , و روشن شدن جايگاه نيروهاي گوناگون اجتماعي_ سياسي , و نيز ضرورت يافتن بازخواني و بازفهمي ديدگاه هاي شريعتي , اينك باعث شده است تا آثار فراواني در گستره وسيعي از كميت و كيفيت , به نقد , بررسي , بازخواني و بازفهمي انديشه او ارائه شوند . آثاري كه نويدبخش درك و فهم جديد و منطقي تري از ديدگاه هاي وي مي باشند . موضوعي كه در جاي خود باعث شده است تا با توجه به شرايط تاريخي و فرهنگي كنوني جامعه , بخش هايي از افكار شريعتي برجسته تر گردند كه پيش از اين يا به آنها توجهي نمي شد و يا كم تر مورد بهره برداري قرار مي گرفتند .

و اما آن بخش از دست آوردهاي شريعتي كه به كار امروز ما مي آيند را, فهرست وار چنين مي توان برشمرد :
* پروتستانتيسم اسلامي و تولد دوباره آن (رنسانس اسلامي)
* طرح تصفيه و استخراج منابع فرهنگي
* نفي تفكر تقليدي _ رساله يي
* تلفيق آگاهانه بينش عرفاني با مبارزه سياسي
* تقدس زدايي از چهره هاي برجسته «مذهبي» و به چون و چرا پرداختن در «مباني» ديني
_ زدودن تقدس دروغين «روحاني» و «روحانيت» و در نهايت نفي اين قشر تحت عنوان واسطه ميان خدا و خلق (تز اسلام منهاي روحانيت)
* زمينه سازي براي «رفرم» در بازشناخت , بازخواني و بازفهمي متون ديني
* ارائه سيستم اعتقادي مبتني بر تساهل, دگرانديشي و دگرفهمي متون ديني
* نفي دگم انديشي و فرقه گرايي
* ارائه نظريه عرفان¸برابري و آزادي به عنوان آلترناتيوي منطقي و مردمي در برابر مثلث سركوبگر حاكم بر تاريخ ; زر, زور و تزوير و يا به تعبيري ديگر روحانيت, مالكيت و دولت, و يا تيغ , طلا و تسبيح!
* نفي ديدگاه هاي مبتني برقرائت (برداشت) واحد و خودمحورانه از دين
* و ...
نگارنده اميدوار است در فرصتي ديگر, با تفيصل مقاله و آوردن اسناد لازم ازآثار شريعتي , ضمن برشمردن موضوعات ديگر , موارد بالا را نيز , هركدام به طور مستقل مورد تجزيه و تحليل قرار دهد ,
طبيعي است در اين سلسله مباحث, هدف بررسي و بازخواني دست آوردهاي شاخص و غير قابل مخدوش شريعتي مي باشد . و نه مثلا انتقاداتي كه بر وي و ديدگاه هايش وارد است! كه البته نگاه انتقادي بر آثار وي نيز در فرصتي ديگر ارائه خواهد شد .
.
منابع و توضيحات:
1) براي نمونه مي توان از نوار تخصص و يا اقتصاد نام برد كه براي نخستين بار در سال 58 در مجموعه آثار شماره 10 (جهت گيري طبقاتي اسلام) انتشار يافتند كه پس از سال 60 تا دو سال پيش اجازه انتشار مجدد نيافته بود . و يا مجموعه آثار 34 (نامه ها) كه نيمي از آن توسط سانسور آخوندي حذف شده بود و گويا آن هم طي يكي _ دو سال اخير به طور كامل انتشار يافته است .
2) براي نمونه از فرقان گرفته تا مجاهدين انقلاب اسلامي واز آرمان مستضعفين و كانون ابلاغ انديشه هاي شريعتي گرفته تا حتي اعضاي كابينه سركوبگر دولت موسوي و خود وي نيز مدعي خط شريعتي بودند . از سوي ديگر نيز شخصيت هايي چون زنده ياد مجيد شريف , مبارز پاك نهاد دكتر محمد ملكي و ... گرفته تا افرادي چون فخرالدين حجازي , جلال فارسي و حتي علي خامنه اي در روزگاري كه به «امامت» مسلمين! نرسيده بود, مدعي طرفداري از او بودند
!