" به هر حال در پاسخ آن بابا که گفت بیعت کن و وارد که شدی، جز دوتا، هر میزی را که خواستی "از هم راه" یکراست برو و پشتش بنشین و من از هم راه رفتم و در سلول آن قلعه نظامی سرخ خوابیدم و پس از مدت ها آمدم بیرون و با دست خالی..." م. آ. 33 (گفتگوهای تنهایی)، بخش اول، ص 12
یادش و راهش گرامی باد!
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی