اقبال لاهوری فیلسوف و شاعر شهیر قاره هند که با کتاب "احیای فکر دینی در اسلام" و نقشی که در مبارزات ضد استعماری هند از خویش بر جای گذاشت، به شهرتی جهانی دست یافت، همچون شریعتی، یکی از رسالت های خود را تفکیک روحانیت از اسلام می دانست. از نظر او نقشی که روحانیان در دین داشته و دارند، نقشی است تخریبی که توام با تحریف، تکفیر و گذشته گرایی است. وی موارد بسیاری از همبستگی دین رسمی – به سردمداری ملایان – و ارباب قدرت را یادآوری می کند و تزویر و ریای آخوندیسم را افشا می نماید. و از همگامی با فقیه و شیخ و ملا بر حذر می دارد:
فقیه و شیخ و ملا را مده دست
مرو مانند ماهی غافل از شست
چرا که او به خوبی آگاه بود که نه تنها "شیخ" گرفتار خرافات و "اساطیر کهن" است، بلکه اساسا نه برای خود تعهدی می شناسد و نه غمی دارد و در نتیجه انبانش تهی است:
متاع شیخ اساطیر کهن بود
حدیث او همه تخمین و ظن بود
هنوز اسلام او زناردار است
حرم چون دیر بود او برهمن بود
دل ملا گرفتار غمی نیست
نگاهی هست در چشمش نمی نیست
از آن بگریختم از مکتب او
که در ریگ حجازش زمزمی نیست
وی در اشعار فراوانی به ارتجاع و آخوندیسم می تازد و افکار آنان را ارتجاعی و عقب مانده می داند و در نتیجه با آنان به مرزبندی می پردازد و مسلمانی خود – و دیگران غیر "روحانی"! را – از مسلمانی ملا جدا نموده و حتی آن دو را رو در روارزیابی می نماید. چرا که در تحلیل نهایی این ملاست که دیگران دگراندیش را از کعبه رانده و تکفیر می نماید:
گرفتم حضرت ملا ترش روست
نگاهش مغز را نشناسد از پوست
اگر با این مسلمانی که دارم
مرا از کعبه می راند حق اوست
از نظر اقبال، روحانیت، اسلام را آنچنان دستخوش تغییر و دگرگونی نموده است که شناخت مجدد آن نه تنها برای آورنده نخستینش، که حتی برای خدا و فرشته مقربش نیز غیر قابل فهم و در نتیجه حیرت آور است:
ز من بر صوفی و ملا سلامی
که پیغام خدا گفتند ما را
ولی تاویلشان در حیرت انداخت
خدا و جبرییل و مصطفی را
اما دریغ که بخش عظیمی از مسلمانان، بدون توجه به این رهنمودهای روشنگرانه، همچنان مسحور آخوند شده و عقل و اندیشه خویش را مسدود نموده، چشم به دهان این سمبل های ریا و تزویر دوخته اند تا او نیز به استحمار خویش ادامه دهد.
_______________________
* اشعار بالا از دیوان فارسی اقبال آورده شده اند.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی