۱۳۸۴/۰۲/۲۶

به یاد هجرت شریعتی
آن روزها ...
گر چه هجرت کرده ای، اما هنوز اینجاستی
در نگاه تازه آیینه ها پیدا ستی (1)
باز هم 26 اردیبهشت ماه رسید. سالروز هجرت شریعتی. روزی که شریعتی، عاصی شده از آن همه فشار و محاصره و خانه نشینی، ناچار شد از عزیزترین مخاطبانش – مردمش و سرزمینش – جدا شود و امنیت خویش را در سرزمینی بیگانه – هر چند همه زمین های سیاره متعلق به همه انسان ها است و در نتیجه همه جای آن میهن انسان - جستجو کند.
هجرتی که با ممنوع الخروج شدن همسرش، سرانجام خوشی نیافت. او که خود را برای فصل جدیدی از مبارزه و تلاش آماده کرده بود، یک ماه و سه روز بعد، آن همه فشار را تاب نیاورد و با مرگی مشکوک – که چگونگی رخ دادن آن، همچنان در هاله ای از ابهام قرار دارد – به جاودانگی پیوست.
آن روزها و آن سال ها، 26 اردیبهشت را روز شریعتی نام نهادند و در سالروزش، مردم و جوانان آگاه، طی مراسمی پرشکوه، تجلیل ها به عمل آوردند. آن روزها نسل جوان آرمان خواه، بسیاری از خواست ها، آلام و آرزوهای خویش را در کلام شریعتی جستجو می کردند. آن روزها هنوز نام حسین، و رشادت و شهادتش، آرمان گرایان را به هیجان می آورد و در خیال خود، برترین مرحله ای را که تصور می نمودند، رسیدن به مقام "گل سرخ انقلاب" مهدی رضایی بود. آن روزها خسرو گلسرخی، تجسم شهامت و شجاعت بود و الگوی بسیاری از جوانان. آن روزها نام حنیف کافی بود تا نسلی را به میدان بکشد. آن روزها، کسی به مایکل جکسون و الویس پریسلی و مادونا و بریتنی اسپیر، و ماهیچه های آرنولد شوارتسنگر و "باسن زیبای" جنیفر لوپز فکر نمی کرد.
آن روزها احمد رضایی اسطوره جوانان بود و بیژن جزنی راه گشای آنان. آن روزها، هیچ کسی از آرمان خواهی و ایدئولوژی گرایی نومید نشده بود. آن روزها مذهب رهایی بخش بود و پیام آسمانی آن، رهایی بشر از تمامی غل و زنجیرهای زمینی. آن روزها مدعیان نمایندگی مذهب با ماسکی فریبنده چهره ای "رحمانی" از خود به نمایش می گذاشتند تا باطن "شیطانی" خویش را از مردم و نسل به پا خاسته پنهان سازند. آن روزها جوانان بر بام ها، با بانگ الله اکبر به جنگ توپ و تانک و مسلسل می شتافتند، تا نشان دهند، ایمان هر سدی را فرو می ریزد. آن روزها شریعتی ها، حنیف ها، رضایی ها، طالقانی ها و ... از جامعه بی طبقه توحیدی سخن می گفتند که دستاوردهایش آزادی بود و برابری و رهایی و نفی استثمار و بی عدالتی. آن روزها، جوانانش "شوریده بر هر چه دار و صلیب" در پی تبیین و تفسیر هستی به هر ایدئولوژی و آرمانی سر می کشیدند تا راز هستی و چگونه شدن خویش را کشف کنند. آن روزها، هنوز این موجود دو پای منفعت جوی، همه ی آن آرمان ها و ایمان ها را در پی امیال شیطانی خویش، به سخره نگرفته بود، و مردم هنوز هم برای فرار از رنج ها و دردهای خویش گریزگاهی داشتند و تکیه گاهی. مذهب، هنوز هم نقش بازدارندگی اخلاقی خویش را ایفا می نمود، و تصور حضور خدا، انسان ها را از بسیاری از کارهای زشت باز می داشت. آن روزها، هنوز مدعیان مذهب، دستشان به قدرت سیاسی و اقتصادی نرسیده بود و در نتیجه عملکرد شب و روز شان دروغ و جنایت نبود. آن روزها اگر در مواردی "هدف" وسیله را توجیه می کرد، اینک اما، "منافع" هم هدف و هم وسیله را توجیه می کند.
آن روزها کتاب خوانی، آن هم کتاب های جلد سفید و ممنوعه، هیجان انگیز و آگاه گرانه بود، و زندان رفتن افتخار آفرین و هویت بخش. مبارزه با استبداد و اختناق، رسالت و مسئولیتی انسانی تلقی می شد و خدمت به همنوع وظیفه به حساب می آمد.
و اینچنین بود و در چنین فضایی، و در میان چنین نسلی بود که شریعتی ها و حنیف ها، گلسرخی ها و احمدزاده ها تبدیل به اسطوره می شدند و پیام آور عشق و آرمان و رهایی. و در چنان فضایی بود که یکی در شکنجه گاه های شاهانه به سر می برد، یکی هجرت می کرد و یکی شهید می شد. و آن نسل قدردان تلاش هایشان، آنان را در قلب های خویش جای می دادند.
* * *
روزها به سرعت از پی هم می دوند و ما همچنان سراسیمه و آشفته، برای همه ی بیماری هایمان دلیل و علت می جوییم. کاری که سال هاست به آن مشغولیم و اما همچنان اندر خم یک کوچه. یکی درمان دردها را نه در نزدیکی، که در پیوستگی و همسانی با غرب جستجو می کند و دیگری در دوری و فاصله گرفتن کامل از آن. یکی با بازگشت به عصر حجر و آتش و کیومرث، و افراط در "تازی" ستیزی، دست هر چه راسیست و نژادپرست اروپایی را از پشت بسته تا به بهشت موهوم خویش برسد و دیگری با هر چه دستاورد مدرن انسان است، به مخالفت بر می خیزد تا شاید در چنبره سنت و قهقرا، چند روزی بر عمر زیان بار خویش بیفزاید.
در این میان آنچه رنگ می بازد و آسیب می بیند، روش های جست و جوی ما است و دهن کجی به اسطوره هایمان. هنگامی که نتوانستیم جانب اعتدال و عدل و انصاف نگه داریم، آنگاه تر و خشک را با هم می سوزانیم، و در نتیجه باز هم از همان جایی شروع می کنیم که نقطه آغاز بوده است! و تاسف بار تر اینکه باز هم راه را گم می کنیم و به جای رسیدن به "کعبه" سر از "ترکستان" در می آوریم.
قضاوت ها و ارزیابی افکار و آرمان های اندیشمندمان نیز چنین می شود که اینک می بینیم؛ یا شیفته گی مطلق یا نفرت مطلق. و در این میانه آنچه که قربانی می شود حقیقت است و منطق. و باز هم جایگزین شدن تحریف و دروغ به جای روشنگری و باز اندیشی.
و اینچنین است که باز هم اسطوره ها در بازارهای مکاره، یا چوب حراج می خورند و یا در "دادگاه" های یکطرفه، محکوم و مطرود می شوند.
* * *
با این همه، اما جای نگرانی نیست! که تا انسان حق دوست و حقیقت طلب وجود دارد و تا رهایی انسان از ظلم و ستم و بی عدالتی و استثمار، در دستور کار انسان های آرمان خواه وجود دارد، شریعتی ها، حنیف ها، رضایی ها، گلسرخی ها، شعاعیان ها، احمدزاده ها و بیژن جزنی ها مشعل رهایی در دست، پرومته وار،چنان روشن و آشکار به چشم می آیند که هیچ ابر تیره ای قادر نخواهد بود چهره پیروز و دلنشین آنان را بپوشاند.
درست به همانگونه که در مقالات و وبلاگ های نسل جوان، شریعتی همچنان، جای گسترده ای را به خود اختصاص داده است، و تعداد آثار منتشر شده در هر سال، که او را همچنان صدر نشین مجالس و محافل سالکان طریقت عشق و رهایی ساخته است، شاهد صادق این مدعاست.
______________
1) فریدون انوشه

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی