هجرتی که با ممنوع الخروج شدن همسرش، سرانجام خوشی نیافت. او که خود را برای فصل جدیدی از مبارزه و تلاش آماده کرده بود، یک ماه و سه روز بعد، آن همه فشار را تاب نیاورد و با مرگی مشکوک – که چگونگی رخ دادن آن، همچنان در هاله ای از ابهام قرار دارد – به جاودانگی پیوست.
آن روزها و آن سال ها، 26 اردیبهشت را روز شریعتی نام نهادند و در سالروزش، مردم و جوانان آگاه، طی مراسمی پرشکوه، تجلیل ها به عمل آوردند. آن روزها نسل جوان آرمان خواه، بسیاری از خواست ها، آلام و آرزوهای خویش را در کلام شریعتی جستجو می کردند. آن روزها هنوز نام حسین، و رشادت و شهادتش، آرمان گرایان را به هیجان می آورد و در خیال خود، برترین مرحله ای را که تصور می نمودند، رسیدن به مقام "گل سرخ انقلاب" مهدی رضایی بود. آن روزها خسرو گلسرخی، تجسم شهامت و شجاعت بود و الگوی بسیاری از جوانان. آن روزها نام حنیف کافی بود تا نسلی را به میدان بکشد. آن روزها، کسی به مایکل جکسون و الویس پریسلی و مادونا و بریتنی اسپیر، و ماهیچه های آرنولد شوارتسنگر و "باسن زیبای" جنیفر لوپز فکر نمی کرد.
آن روزها احمد رضایی اسطوره جوانان بود و بیژن جزنی راه گشای آنان. آن روزها، هیچ کسی از آرمان خواهی و ایدئولوژی گرایی نومید نشده بود. آن روزها مذهب رهایی بخش بود و پیام آسمانی آن، رهایی بشر از تمامی غل و زنجیرهای زمینی. آن روزها مدعیان نمایندگی مذهب با ماسکی فریبنده چهره ای "رحمانی" از خود به نمایش می گذاشتند تا باطن "شیطانی" خویش را از مردم و نسل به پا خاسته پنهان سازند. آن روزها جوانان بر بام ها، با بانگ الله اکبر به جنگ توپ و تانک و مسلسل می شتافتند، تا نشان دهند، ایمان هر سدی را فرو می ریزد. آن روزها شریعتی ها، حنیف ها، رضایی ها، طالقانی ها و ... از جامعه بی طبقه توحیدی سخن می گفتند که دستاوردهایش آزادی بود و برابری و رهایی و نفی استثمار و بی عدالتی. آن روزها، جوانانش "شوریده بر هر چه دار و صلیب" در پی تبیین و تفسیر هستی به هر ایدئولوژی و آرمانی سر می کشیدند تا راز هستی و چگونه شدن خویش را کشف کنند. آن روزها، هنوز این موجود دو پای منفعت جوی، همه ی آن آرمان ها و ایمان ها را در پی امیال شیطانی خویش، به سخره نگرفته بود، و مردم هنوز هم برای فرار از رنج ها و دردهای خویش گریزگاهی داشتند و تکیه گاهی. مذهب، هنوز هم نقش بازدارندگی اخلاقی خویش را ایفا می نمود، و تصور حضور خدا، انسان ها را از بسیاری از کارهای زشت باز می داشت. آن روزها، هنوز مدعیان مذهب، دستشان به قدرت سیاسی و اقتصادی نرسیده بود و در نتیجه عملکرد شب و روز شان دروغ و جنایت نبود. آن روزها اگر در مواردی "هدف" وسیله را توجیه می کرد، اینک اما، "منافع" هم هدف و هم وسیله را توجیه می کند.
آن روزها کتاب خوانی، آن هم کتاب های جلد سفید و ممنوعه، هیجان انگیز و آگاه گرانه بود، و زندان رفتن افتخار آفرین و هویت بخش. مبارزه با استبداد و اختناق، رسالت و مسئولیتی انسانی تلقی می شد و خدمت به همنوع وظیفه به حساب می آمد.
و اینچنین بود و در چنین فضایی، و در میان چنین نسلی بود که شریعتی ها و حنیف ها، گلسرخی ها و احمدزاده ها تبدیل به اسطوره می شدند و پیام آور عشق و آرمان و رهایی. و در چنان فضایی بود که یکی در شکنجه گاه های شاهانه به سر می برد، یکی هجرت می کرد و یکی شهید می شد. و آن نسل قدردان تلاش هایشان، آنان را در قلب های خویش جای می دادند.
* * *
روزها به سرعت از پی هم می دوند و ما همچنان سراسیمه و آشفته، برای همه ی بیماری هایمان دلیل و علت می جوییم. کاری که سال هاست به آن مشغولیم و اما همچنان اندر خم یک کوچه. یکی درمان دردها را نه در نزدیکی، که در پیوستگی و همسانی با غرب جستجو می کند و دیگری در دوری و فاصله گرفتن کامل از آن. یکی با بازگشت به عصر حجر و آتش و کیومرث، و افراط در "تازی" ستیزی، دست هر چه راسیست و نژادپرست اروپایی را از پشت بسته تا به بهشت موهوم خویش برسد و دیگری با هر چه دستاورد مدرن انسان است، به مخالفت بر می خیزد تا شاید در چنبره سنت و قهقرا، چند روزی بر عمر زیان بار خویش بیفزاید.
در این میان آنچه رنگ می بازد و آسیب می بیند، روش های جست و جوی ما است و دهن کجی به اسطوره هایمان. هنگامی که نتوانستیم جانب اعتدال و عدل و انصاف نگه داریم، آنگاه تر و خشک را با هم می سوزانیم، و در نتیجه باز هم از همان جایی شروع می کنیم که نقطه آغاز بوده است! و تاسف بار تر اینکه باز هم راه را گم می کنیم و به جای رسیدن به "کعبه" سر از "ترکستان" در می آوریم.
قضاوت ها و ارزیابی افکار و آرمان های اندیشمندمان نیز چنین می شود که اینک می بینیم؛ یا شیفته گی مطلق یا نفرت مطلق. و در این میانه آنچه که قربانی می شود حقیقت است و منطق. و باز هم جایگزین شدن تحریف و دروغ به جای روشنگری و باز اندیشی.
و اینچنین است که باز هم اسطوره ها در بازارهای مکاره، یا چوب حراج می خورند و یا در "دادگاه" های یکطرفه، محکوم و مطرود می شوند.
* * *
با این همه، اما جای نگرانی نیست! که تا انسان حق دوست و حقیقت طلب وجود دارد و تا رهایی انسان از ظلم و ستم و بی عدالتی و استثمار، در دستور کار انسان های آرمان خواه وجود دارد، شریعتی ها، حنیف ها، رضایی ها، گلسرخی ها، شعاعیان ها، احمدزاده ها و بیژن جزنی ها مشعل رهایی در دست، پرومته وار،چنان روشن و آشکار به چشم می آیند که هیچ ابر تیره ای قادر نخواهد بود چهره پیروز و دلنشین آنان را بپوشاند.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی