۱۳۸۵/۰۸/۲۳


غربت... در نبرد با خاطره ها!
علی فیاض

غربت ما چنان به طول انجامید
که چهچهه ی بلبل را از یاد بردیم
و حضور گنجشک را در طبیعت!
رنگ کویر را سبز دیدیم
و کوه های سر به فلک کشیده را
تپه هایی سر سبز،
اما کوتاه قامت
رودهای خروشان را
قندیل هایی روان شده در سرزمین هایی قندیل شده
و نخل های پر بار را
کاج هایی سترون در سرزمین هایی بی خورشید

آنچه از خاطرات خود
در چنته حافظه داشتیم،
به تدریج محو شدند
و نام کلبه کبوتران را در پشت بام
فراموش کردیم
خیابان هایمان
و کوچه هایمان
و کوی هایمان
تغییر نام دادند
و پاک محو شدند
و ما در حوض های خاطرات خوشمان
تنها به حافظه های تضعیف شده خویش
قناعت کردیم

آنچه از گذشته ی ما بر جای ماند،
جای خالی ققنوس هایی بود
که
خالق نشده،
خاکستر شدند
تا مباد که از خاکسترشان،
ققنوس ها سر باز زنند

آنچه از گذشته ی ما بر جای ماند
تنها،
یاد مکان تهی گشته ی
رفقایمان بود
و خواهران و برادرانمان
که
با چاشنی عشقی ابدی،
از یاد نارفتنی اند!

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی